درمان سردرد

ساخت وبلاگ
درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 12:34

*وقتی ناراحتی تصمیم نگیر*وقتی دیر میشه عجله نکن*وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگوبذار خودش بفهمه*وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده*وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن*وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه*وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشیو آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکهفکر نکن همه مثل خودتن + نوشته شده در  شنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت ۵:۴۵ ب.ظ&nbsp توسط نبی اله محمد صالحی و همسرم   |  درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 12:34

*''نسل انتقالی به پایان راه نزدیک میشود''*اگر متوسط سن رزمندگان دفاع مقدس را ۲۳ سال در نظر بگیریم و سال ۶۳ را متوسط هشت سال دفاع مقدس محاسبه کنیم، سن متوسط بازماندگان دفاع مقدس (رزمندگان، جانبازان و آزادگان) در سال ۱۴۰۰ باید عددی حدود ۶۰ سال باشد و البته آسیب های روحی و جسمی وارده به این افراد، آنان را مشابه پیرمردانی ۷۰ تا ۸۰ ساله (بسته به نوع و شدت آسیب های روحی و جسمی) نشان می‌دهد.دیگر خبری از والدین شهدا نیست و تقریبا پدران و مادران شهدا به آخر خط رسیده اند و جمعیت بسیاری از آنان به فرزندان خود پیوسته اند.آرام آرام جانبازان، ایثارگران و رزمندگان بار و بندیل سفر را می بندند تا به رفقای آسمانی خود بپیوندند و تقریبا هر روزه در هر کوی و برزنی صدای لا اله الا الله را برای تشییع اینان می شنویم.تا ده سال آینده، اگر خبرنگارانی هوس مصاحبه و گفتگو با یکی از رزمندگان زنده مانده از جنگ و دفاع مقدس را داشته باشند باید شهر به شهر، کوه به کوه و دیار به دیار، روزها و ماهها، بگردند، تا شاید بتوانند یک کهنه سرباز پیر و فرتوت را، که نای سخن گفتن ندارد ، پیدا کنند تا مصاحبه ای نمایند: اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما *رزمندگان دیروز* به *رزمندگان فردا* بگوئید:در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید.مبادا *ارزش‌ها* در خاکریزها جا بماند، و ارزش ها، مثل امروز، *عوض* شود و *عوضی‌ها* ارزشمند شوند.می بینید که چگونه ما را *غریبه* می‌پندارند! آن روزها:*قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن* بر می گشتیم.*راست قامت* می رفتیم.. *کمر خمیده* بر می گشتیم.*دسته دسته* می رفتیم. *تنها تنها* بر می گشتیم.بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری.فقط *آغوش گرم مادری* چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..! درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 12:34

*فهمیدم*بیماریها یا ارثی است یا حرصی!*فهمیدم* هیچ متخصص قلبی، قلب شکسته را نمیتواند درمان کند هرگز*فهمیدم* جراحی زیبایی برای لبخند بر روی صورتها امکانپذیر نیست؛ دلت باید شاد باشد.*فهمیدم*دلت اگر گرفت هیچ دکتری نیست که خوبش کند.*فهمیدم* متخصصان چشم نمیتوانند آدمهای بدبین، ظاهربین، خودخواه و متکبر را درمان کنند.*فهمیدم* هیچ متخصص داخلی ای نمیتواند به داخل وجود آدمها ورود کند و بفهمد در درون آنها چه میگذرد.*فهمیدم* تب عشق را هیچ تب بری کنترل نمیکند.*فهمیدم که*اگر قند در دلت آب شود دیابت نمیگیری، بلکه به آرامش میرسی.*فهمیدم که*متخصصهای گوش، شنواییِ تو را بهتر میکنند ولی خوب گوش دادن را به تو یاد نمیدهند*فهمیدم*بیماران اعصاب و روان آنهایی نیستند که پیش روانپزشک میروند، بلکه آنهایی هستند که آدم را روانی میکنند.*فهمیدم*زخم زبان؛ عفونتی دارد به عظمت کوه دماوند و کینه توزی و انتقامجویی با هیچ چرک خشک کن و آنتی بیوتیکی درمان نمیشود!*فهمیدم*خود بزرگ بینی به هورمون رشد ربطی ندارد و آدمها با فکرشان بزرگ میشوند نه با هورمون رشد!*فهمیدم*هیچ فوق تخصص ارتوپدی نمیتواند استخوان لای زخم را بردارد یا درمان کند*فهمیدم، فهمیدم، و سرانجام فهمیدم،**که هیچ نفهمیدم...* درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:03

از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و... جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه!!! گفت: تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه!!! پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:03

(((دفترت رامیفروشی دخترم ؟)))باز شد درب کلاس و همچو رخش ..قامت استاد زد بر دٍیده نقش ..گفت بر پا مبصر و ، کلِّ کلاس ..پر شد از یک ترس و یک بیم و هراس ..درب را مبصر پس از یک لحظه بست ..دست بالا برد و در جایش نشست ..دیده گانی خشک و سرد و سخت گیر ..بود در سیمای این استاد پیر ..با تحکّم گفت برجا ای کلاس ..یک صدا گفتند آنها هم سپاس .. بعد از آن استاد با لبهای ریز ..گفت دفترهای انشا روی میز ..یک به یک سر زد به کل میزها ..باز گشت از پشت رخت آویزها ..سر زد و دید و سر جایش نشست ..چانه را انداخت در چنگال دست ..گفت جمعا از شماها راضی ام ..راضی از تدریسهای ماضی ام ..درس انشای شماها خوب بود ..هم مرتب بود و هم مرغوب بود ..گر چه این یک درصد از بین صد است ..این وسط اما یکی خیلی بد است ..آخرین بار تو باشد یاسمن ..پدرت فردا بیاید پیش من ..دفترت کلا سیاه است و کثیف ..با چه رویی می گذاری توی کیف ؟..گر چه انشای تو زیبا بود و بیست ..نمره ات اما به جز یک صفر نیست ..زودتر بیرون برو از این کلاس ..تا نبینم صورتت را ناسپاس ..یاسمن اما فقط لبخند زد ..بغض را با خنده اش پیوند زد ..شرمگین بود و نگاهش غصه دار ..پشت لبخندش نگاهی بی قرار ..گفت بابایم پریشب گفته است ..دفتری در آرزویش خفته است ..آرزو دارد که مال من شود ..دفتر انشای سال من شود ..گر که قسمت بود و او کاری گرفت ..دستهایش را به دیواری گرفت ..چون حقوقش را بدادند و نخورد ..مثل آن قبلی که یکجا دزد برد ..پول صاحب خانه را باید دهیم ..بعد از آن هم نانوا آقا رحیم ..مانده ی بقالمان حاجی حبیب ..ذیحسابی های این مرد نجیب ..بعد از اینها هم که مادر ناخوش است ..کوره ی آجر پزی پشتش شکست ..بس که آجر برده در سرما و سوز ..شب نشد بی ناله هایش وصل روز ..کاش دارویی به درمان سردرد...
ما را در سایت درمان سردرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : darbandsar88 بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:03